. . . . . . . . . . .

ساخت وبلاگ
این روزها ورد زبانم شده چه زندگی "مسخره" ست!

حسین پیشنهاد داد با مخاطب آشنا حرف بزنم و فاطمه میگفت درد دوری ست و علاج پذیر.

 و من بی وقفه فکر میکنم، چرا!؟

چرا حال من باید این باشد؟

چرا درد موضع ضربه را عوض کرده؟!

بازی جدید ذهن و قلبم به کجا می رسد؟!

این حس های عجیب و جدید از چیست؟!

زندگی مسخره ست و هیچ وقت توی زندگی ام انقدر مطمین نبودم...مسخره ست چون فقط با بزرگ شدن می فهمی که قرار نیست چیزی خوب بشود!

بزرگ تر که بشوی یک چیز را می فهمی ، زمان چیزی را حل نمی کند فقط آنقدر درد روی دردت میگذارد که فراموش کنی!

مثل وقتی دلم درد میگیرد و با قدرت تمام ساعدم را گاز میگیرم تا درد دلم را فراموش کنم!

زندگی مسخره ست چون به جای خوب شدن قلب، ذهن آدم را گاز میگیرد تا فراموش کنی چه قلب پر دردی توی سینه ات می تپد!

الان که زندگی با قدرت تمام ذهنم را گاز گرفته، همه ی وجودم آش شله قلمکاری شده که انگار تکه های مغزم پس از جویده شدن با ناشی گری تمام سرجای خود گذاشته اند.

الان زندگی مسخره ست چون لعنتی گاز میزند به همان جاهایی که فکرش را هم نمی کنی.

بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3barunak9 بازدید : 44 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38