از ظهر منتظر بودم ، ظهر دوباره نشد که بشود و دیگر تا غروب چیزی نگفتم...هی دل توی دلم نبود و ساکت بودم.
دستم که به نوشتن پیام جدید میرفت عقلم نهیب می زد و ایست!
پیام آمد " بالاخره به مامان گفتم...D :D: "
"واااااو"
دلم طاقت نیاورد ، سریعا تماس گرفتم و صدای خنده هایش گوشم را پر کرد!
با یک حالت بین شادی و غم میپرسیدم خب بگو!
باز میخندید و انگار حباب های محتوی شادی یکی یکی توی دلم میترکند.
برایم از صحبت هایشان میگفت ، چطور گفته و چه شنیده و چه شده و نتیجه اینکه...از طرف مامان "مبارک باشه" (:
قرار است خودشان به بابا بگویند و وای که چه حس ترسناکی و رمز ماشده "برنو را بده ((: "
خلاصه اینکه داریم کم کم بارونک...
ادامه مطلبما را در سایت بارونک دنبال می کنید
برچسب : برنو,مبارک,مساله,این,است, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 50 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38